۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

آویخته بر فریاد


* آویخته بر فریاد

*می گفت :

*شبی سالک ِ رهنورد

**از اندیشه ء آزاد،

****در پیچ و خم نایی،

*آویخته بر فریا د.

*

*اگر امروز،

***در نَفس تاریکی ست،

*یخ تاریکی را بشکن.

*

*تنفّس ِ دریایی

*به روزنه اهداء کن.

*

*عرصه ء زیرکی پرواز را

*به چشم انداز ِ مرغ حقّ

*بسپار.

*

*مگو هیچگاه؛

*اگر امروز برفت

****نباشدش فردایی .

*

*زیرا،

**فردا پر از

*لحظه – لحظه از شیرینی ست.

*

*دورنماها پر از

***یکرنگی ست.

*

*گر عطر دلاویز

****از مدارا طلبی،

**گُل مدارا را

****در باغچه ء شنود،

*از دلآزار بِکار.

*

*تارو پود ِ عنکبوتی را

***از دریچه ء َفلَق بردار.

*

*رنگین کمان غرور را

**درچشم ِخاطره

**از افق به یادگار بگذار.

*

*گلدان همنوایی را

**که آویخته ست

****برستون ِِ اراده ها،

*عطر پایندگی خواهد داد.

*

*ابر نومیدی

*از دلها را

**با تولّا از مَدَد

**در حاشیه ء محک نما

*" آزاد".

*

*تا با سرود ِ بودن

**دست در دستت گذارد

*" خورشید " .

*

*آنگاه

*مالامال از گرمایی ،

***پنجره ء نتیجه را

**بُگشای.

*

*تا

*تماشایی شود

**تولّد ِ بودن تو،

**از باور ِ

*" فردایی" .


۳ نظر:

ناشناس گفت...

ostad daste shoma ra miboosam az in hame zekavat o zogh. vagheabn ke khaste nabashif.

farshid sadri

azim گفت...

besiar ziba.

ناشناس گفت...

اقا ممنون از شعر خوبتون. زنده باشید و بیدار

یا حق