۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه

سيماي غفلت

با ذوق زدگي عميق، مي خراشم سيماي غفلت را، چون شلوغي كودكانه

فصل ديدار رسيده ز راه ، مي ربايد زمانه از چنگم، فرصت را بي بهانه

**

از سرما *مي لرزد *در باغ *دل ،* گل* رنجيده *خاطر از نگاه ِ يخي

اي نفسهاي *گرم *توست جاي قلب*،* در *كالبدم *مي دود *عجولانه

*

من آن *پرنده ء *مشتاقم *از گلبُن *تمنّاي پژمرده با *التفاط مهر آميز

در لحظه ء خنديدن و گفتن، پر مي شكد به سرشاخه هاي نياز*، غريبانه

*

گاهي در فضاي مدخل وصل ابرهاي رابطه* ترسناكند به* گونهء هولناكي

بوالهوسي درمحيط گم گشتهء احساس، دل مي شكند با بي اشتهايي رندانه

*

در پشت *پنجره ء مكدّر *ديدار در عصر* روزهاي چندش *آور تنهايي

ايستاده *شاخه هاي *پيچك فريب*، مي كشاند خود را به اتاق دل، دزدانه

*

قطرات شبنم و ژاله*، *جا خوش *كرده ست *در *پهن برگ درخت چنار

بسوي *پنجره دارم *نگاهي*، كه مي نشست دانه برف برشيشه، خجولانه

*

از* روزهاي *بهار *قديما هنوز*،* صداي كفش زنان ،* بگوش مي آيد

با *تزيين *به رنگهاي ملوّن ، با گلبوته هاي سرخ ، آهنگين* و عاشقانه

*

كنون مي آيد بسراغم گاهي، گذشتهءعمر چون لبخند ِ محوي با بيقراريها

بااحساس تهي،از فضاي بهم ريختهء وجدان، مددي خواهم ز تو، ملتمسانه

*

گاهي كه بند نيست دست آدمي بجايي ،*اشك خسيس به ياري عقده مي آيد

اشكهايي *چون قطرات شمعي فرو ريزد*،* با سوزنده خاطري ، نوميدانه

*

دوش دويدم با توهّم در پي آن گلرخ ِ قهر زده ،* در غوغاي ساحل *دريا

ديد مرا ، نماند و رفت ، بَهرَم چه ماند ، جز حسرت ِ ملامت نشين ِ شبانه

*

شنيدم *چونين *ناصحي گفت ;* گرت نا مرادي ست ، به پندار رو كن

ز خاطربزداي لحظه هاي دردمند و اهريمني را ، بپا دار مجلس شادمانه

*

برو*!* ترك عشق كن ،* در اقليم دل ،* نماند بجا جز يادهاي درد آلود

زمانه را نگر با* چه* گُل توقّع ،* آراسته قامت ِ نياز را ، چنين كريمانه

*

چشم حسرت در درب *انتظار به *سستي نشسته ست و نگشت كامياب

وقتي سايه افكند ، *خوشبختي به خانه ء احساس، نحسي آمد ، دوستانه

*

آنكه *بي اعتنا ء گشت *ز دنياي بد گوهر،* محتاج عزلت گزيني ست

هر جاي ميل گريز داشت*، پيدا كند انسان را *بدبختي *به*هر خانه