۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

گردش ايام



****************

**********************

************************


************************
************
*گردش ايام
*******
*آنقدر ديده بدر رفت ، تا آرزو *بنشيند بر تخت *چشمانم
*******زندگي طعنه بر آورد كه او آمد و رفت ، بود شبي ميهمانم


*غفلت *گردش *ايام ، چنان*در بند ِبيگانگي*بسته *مرا
*******كز احوال* خويشتن غافلم*و گويي در خرافات زمان پنهانم

*دست تقديرنوشت*، باكِلك ِ*بي همنفسي* در دفتر اسرارمن
******لحظه هاي خوشدلي *در گذر باد رود*، قهري شوند *جانانم

*روزگاري مهرباناني مرا ،در*منزل سبقت* خويش يارشدند
******با صفا بود بزم ِ دوستداري ، فزون مي گشت هرگاه دوستانم

*روزي از سوگ* لبخندي هنگامه ء *وصل* بنفشه و شبنم
******گفت ، شادي چشم* بد دور، مدام مي كندم وقت دعا خندانم

*خانه ء عمر بياراي *و نشين* در گذر جوي* روان *هستي
*******نوبت سروري و عيش تو پيداست، مگو خوار شدم، گريانم

*گر جان* در*بحر* ِوجود* از*حسد *ِاهل* ريا*در شررست
******مشكلي نيست ، كند وصل نگاري در پس ِ درد و شرر درمانم

*تشنه ام *گر*در چشمه ء دل ، *دست *سيراب ِ من كوتاست
****گاه كه در پهنه ء رودي نشستم به عطش*، از گردش كار حيرانم

*زندگي ازتهيدستي خويش به فغان آمد و چو بيگانه يي بگذشت
****طالع* قمر در عقرب* نگر*، بي نيازم* ولي *در بخت ِ *حرمانم

*از دست لبان خسته كه* به نَفس ِعدو،*در ِقهقهه بسته بيگدار
****به چشم دل *شِكوه* برم ، *تا* پژمرده نگردم* از دولب *نادانم

*گر بهار ِ زندگي در برهوت *شكست، اسير جدايي سازان ست
*** با توشه يي اندك، درباغ وفا بهارمي سازم ،*با غنچه هاي پيمانم

*كليد مهرباني *را بر هر در ِ كينه* پيشه يي توان *گشايش كرد
***نيست گر باورت، به رسم ِ مَحَك كليد مهرباني ساز،*تا كني امتحانم

*غبطه *نمي برم* سوي منال پرست ِ دست كج* و قدم سنگين
***به هر سنگ* پاره يي* مسح* كند *گويد، زر ِ نابم ، *سراپا كانم

*گر حكايت مردم صحرا نشين*، فسانه ء قارون نقل مجلس شد
***تو خود حديث* فراوان داني ، از نو كيسه گان و قارون *دورانم

*گذشت دوره ء حسرت كشي ، فقارت كنون به يُمن عادت رفت
***عمرگرانبها، گر دغدغه يي دارد ، ولي من در طريقت اميدوارانم
.











۱۳۸۷ شهریور ۲۸, پنجشنبه

هميشه كامياب

هميشه كامياب

*نگاه ِ *دلسردت* وحشت زاست ، *چشمان تو* به* حضور ،* چو* مرداب* است
*اميد* وصل *توست* تا *بي نهايت* لرزان *، *بسان *خانه اي* در آب* است

*در *خاطرم *مي گذرد *هنگامه ء ديدار*، *در* پاي *سروي* روزهاي* باراني
*مي گذشتي *در سايه ء *تيرچه ء* باران* ،*چنان *منتظري كه* بي تاب *است

*لحظه هاي زندگي *چه* شاداب* بود با* گلبوته ء *خنده هات*،* بوقت *تنهايي
*آري! چه *وجدي را *داراست* اوقات* بي دوام ،* دربهاري كه* شاداب *است

*آن روز كه مي رفتي اُرمك به بر با *كتابي فشرده* به* سينه*، در* عصر* پاييزي
*با لبخندي راز آلود ، *با ديده هاي *خمار چنان* شبزده يي* كه *بي خواب *است

*روزها بي* حوصله *مي گذشت بهر ِ ديدارت*،در معبر *مدرسه* به* عادت *ديرينه
*دل ، بيقرار*در*محبس سينه* ز*خود غافل *بود*،*گويي *عاري از آداب* است

*كنون *خود غرّه يي* نشناسي* دلي را*، كه* پا مال* گشت*، ولي* تو* آگاهي
*روزي رسد* پژمرده* گردد *در سبد* هديه*، گلهاي* زيبايي *كه* ناياب *است

*سرمستي *از *حسن* زيبايت* با* تمجيد ِ هوس *پرستان *ِ مجيزگوي *شبگرد
*مستي ات* مدام *نيانجامد*، سحري* با دردسر آيد ، حسنت چو مي* ناب* است

*چنان در برهوت* نخوت*، يخ* بسته* نگاهت*، چون* رَهزده يي* در* بياباني
*دلي* را* كه *آفتاب *عشق *نتابد* ، زنده* نيست*، *مدفون* در سرداب است

*ما *مي رويم* بيرون *از مدار ِ تنهايي *تا *خانه ء *اميد*، به *لطف ِ *شكست
*از دِير ِ نامرادي گذر كنيم*، شايد* به* مرادي رسيم* كه *هميشه* كامياب *است

*گر* بد *ديده ايم* از* لطف* مجازيت*،* در عنفوان دلبستگي هاي تند ِ*جواني
*آسوده *باش ، *به* حيطه ء *آبرو *نبريم *دست*، بنياد* زمانه* خراب* است

پي نوشت :
اُرمك = روپوش مدرسه


۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

همدلي


*همدلي

*آن وقتها
*كه نقش بازي ميكردي

*بهر ِ فريفتنم

*اما

*چشم و دلت
*همدل نبودند
*براي شكستنم
*و
*آنگاه كه
*چشمانت گستاخ مي شد
*دل ِ رياكارت
*رندانه
*مهربان مي گشت
*به زنجير كشيدنم
*و
*من
*هيچگاه
*تعجّب نكردم
*از تو و
*به انحراف كشيدنم



*معتكف

*در معبد قربان شدگان
*معتكف خواهم شد
*و
*به سجده نشسته
*شب زنده دارِ انتظار خواهم بود

*در مزار دلشدگان
*دخيل خواهم بست
*و
*ندايي كه مرا
*ا ز اوج خواهد خواند
*هان !
*ا ي به قربانگاه نشسته
*برائت يافتي
*و
*هرگز
*در معبد دلشدگان
*به قرباني نخواهي رفت
*باز معتكف مي شوم
*و خواهم شد. ِ