۱۳۸۷ شهریور ۲۸, پنجشنبه

هميشه كامياب

هميشه كامياب

*نگاه ِ *دلسردت* وحشت زاست ، *چشمان تو* به* حضور ،* چو* مرداب* است
*اميد* وصل *توست* تا *بي نهايت* لرزان *، *بسان *خانه اي* در آب* است

*در *خاطرم *مي گذرد *هنگامه ء ديدار*، *در* پاي *سروي* روزهاي* باراني
*مي گذشتي *در سايه ء *تيرچه ء* باران* ،*چنان *منتظري كه* بي تاب *است

*لحظه هاي زندگي *چه* شاداب* بود با* گلبوته ء *خنده هات*،* بوقت *تنهايي
*آري! چه *وجدي را *داراست* اوقات* بي دوام ،* دربهاري كه* شاداب *است

*آن روز كه مي رفتي اُرمك به بر با *كتابي فشرده* به* سينه*، در* عصر* پاييزي
*با لبخندي راز آلود ، *با ديده هاي *خمار چنان* شبزده يي* كه *بي خواب *است

*روزها بي* حوصله *مي گذشت بهر ِ ديدارت*،در معبر *مدرسه* به* عادت *ديرينه
*دل ، بيقرار*در*محبس سينه* ز*خود غافل *بود*،*گويي *عاري از آداب* است

*كنون *خود غرّه يي* نشناسي* دلي را*، كه* پا مال* گشت*، ولي* تو* آگاهي
*روزي رسد* پژمرده* گردد *در سبد* هديه*، گلهاي* زيبايي *كه* ناياب *است

*سرمستي *از *حسن* زيبايت* با* تمجيد ِ هوس *پرستان *ِ مجيزگوي *شبگرد
*مستي ات* مدام *نيانجامد*، سحري* با دردسر آيد ، حسنت چو مي* ناب* است

*چنان در برهوت* نخوت*، يخ* بسته* نگاهت*، چون* رَهزده يي* در* بياباني
*دلي* را* كه *آفتاب *عشق *نتابد* ، زنده* نيست*، *مدفون* در سرداب است

*ما *مي رويم* بيرون *از مدار ِ تنهايي *تا *خانه ء *اميد*، به *لطف ِ *شكست
*از دِير ِ نامرادي گذر كنيم*، شايد* به* مرادي رسيم* كه *هميشه* كامياب *است

*گر* بد *ديده ايم* از* لطف* مجازيت*،* در عنفوان دلبستگي هاي تند ِ*جواني
*آسوده *باش ، *به* حيطه ء *آبرو *نبريم *دست*، بنياد* زمانه* خراب* است

پي نوشت :
اُرمك = روپوش مدرسه


۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام بزرگ
دير به روزشدي؟. اما هميشه برايم به روزي و عزيز.
اين حكايت تو مرا محتاج به بارها خاندن مي كندو بيش از پيش در حيرت اين بازي و چرخش گردون بيحاصل .....

مدت مديدي ست ناخوشم و كوته حافظه چون نوباوه گان خاطراتم.


در انتظار ايمل تو مي مانم

arjmandi-1324@yahoo.com

ناشناس گفت...

زيبايي اشعارتان بهمراه حزن موسيقي ;بشارتي است به ديدن و خاندن
وبسايتهايي ارزشمند و پر فحوا چون يك اتفاق ساده كه بهمان مقدار ساده امدم واشك ريختم و سرزنده.

به اميد ازادي اريايي تباران