۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه




*تصویری با قیچی دالبُری
*
* چرا آن سَبو بشکست
* تشنگی در دل ِ سیراب ماند
*چگونه حریم ِ یکدلی تَر شد
*فضای گفتگو از تعامل پِی شد
*از نسیم ِ همدلی
*حزن ِ پریشان گشته یی آمد
**بهوش ای رهگذار !
*خزان آمد
* گلبرگ ِ نوگلان
* با قطره اشکی سرد
* فرو ریخت زیر پای خوف
* تراکم یکصدا
* بذر ِ توان پاشید
*و
* من ایستاده
*در صحنه ء حزن ِ پریشانم
* و
*آنگاه
* تشنگی با مشت دوید
* در کوی باران ِ توان خواهی
* کوزه ءاستمالت
*ترک برداشت
*از سنگ نادانی
*که خود غافل دویده
*در چهارراه ِ پوچی
*قضا
*از امر و نهی خندید
* چرا بلور اعتماد
* بشکست ؟
* * کجا - کی لفظ ِ مفهوم می خورد سیلی ؟
* *و
** آیا روزی کج فهمی
**در کوی عقلانی
** خواهد دید
** کین جولان بازی نیست
** و من حربه یی
* *از فعل ِ نادانم !

۳ نظر:

ebi گفت...

dast marizad ostad

الهه .ر گفت...

سلام عزیز.
ذر این خانه پیداست همه آن چیز...
شیوا بود و روشن و برُِنّده ( همچون دالبر)

خسته نباشید.

fariba گفت...

salam mr rahimi.hale shoma?.oroudye amighi bood . dar inja hame chiz peydast.

ba ehteram

friba zohravi