۱۳۸۷ تیر ۱, شنبه

نواي مرغ سحر


عمري ست شرمنده ء فريادم

با همه ء خلوص دل

روحم در فضاي بيگانگي

در بند طغيان واماندگي ست

با آنكه رشته ء خود خواهي را بگسسته ام.

در مأمن خسته دلي

******در اندوه گريه يي ناتمام نشسته ام.

چشمان ستاره يي تنها

در چنبره ء خود دارد،

*******خوشه هاي نگاه خسته ام.

دوست دارم شب ِ سكوت هراس را

مالامال از فرياد ملامت كنم

امّا همه ء شرمندگي ها

از فتنه هاي بزرگ بيني ست

كه در صحراي غرور

اسير گردباذ تنها ماندگي ست

*******بحول ِ محور سرپناه ِ هويت شكسته ام.

و لَمحه يي از لحظات ِ جامانده

در غيرت منتظر ، پريشان ست

اما زمان شفاف و شيشه يي

هشدار مي دهد;

كه هيچ نگراني نيست،

قطره يي از آرامش را

در دلش پنهان نكرده باشد

در وراي شور بختي هايي كه

******در بركه ء تكريم شسته ام.

آسمان ِ اخمو ، ملتمس

از ابرهاي انحصار گراست،

تا دريچه يي از روشني را

به ستاره ء شاهد شبانه ام

كه به عادت ديرينه ، همراز من ست

وام دهد.

به التزام از محو ِ منيّت هاي آشوبگر

********كه به زنجير مهر بسته ام.

زمزمه ء خسته، بي تاب ست

بي رخصت ترانه مي سازد

*****با الهام از نواي مراثي دل خسته ام.

و از پرواز دو كبوتر چاهي

در اوج آسمان

و سوسو زدن دو كوكب همسايه

در پهنه ء شبهاي بي مهتاب

و از شكوفه باران دو درخت سيب وحشي

در جنگلي انبوه

و نهايت ، از دو آهوي چابك پاي

در بلنداي ستيغ كوه

كه زندگي مي سازند

مرا به وسوسه مي خواند.

****گويي از تخريب خود خواسته ، رسته ام.

امّا

دلبستگي به سادگي عنف

دل مضطرب و پريش نمي خواهد.

مهر خانه ء پريشانم

هوس گريه ء شبانه يي دارد

تا به خاطر غرورم، دلبستگي را

كه از دست داده ام

از فاجعه ء دلمردگي بكاهد

******تا مرگ انتظار ناخواسته ام.

نواي مرغ سحر،

از عمق ِ سياهي دور پيداست

****و من به شبستان هوشياري بازگشته ام.

راه شيري مسدود ست.

عقده ء فاصله ها خوشبين نيست،

ز زياده خواهي ها.

چشمان ستاره ء شاهد مخمور ست

و شب آرام ست و لحظات با عشوه

در حال گذار.

آه!

اي دوست ! ;

***زندگي با همه ء لحظه هاي نيك و بدش

چه زيباست.

۶ نظر:

ناشناس گفت...

سلام برادر
قلمت پايدار

ناشناس گفت...

با سلام و عرض ارادت
و تبریک میلاد با سعادت حضرت زهرا (س)
شعر زيباتونو خوندم آري زند گي زيباست
با شعري از خودم و
معرفي مجموعه : حرفاتو باور مي كنم
به روزم
شما هم كه به روز كه شدين خبر دارم بفرمايين
با سپاس

ناشناس گفت...

سلام عزيز
چگونه اي ؟.شعرت را خواندم. غرور و ونشاطي دگر; مرا در برگرفت.در فرصتي مناسب بيشتر خواهم نوشت.
بيادت: احسان
arjmandi-lion@yahoo.com

ناشناس گفت...

سلام عزیز!
وبلاگ غزل پست مدرن به روز شده
آن هم وقتی مهدی موسوی روزهاست که دیگر اینجا نیست
به دیدن « تنهایی پر هیایویش » بیا
و برای خواندن ِ

خبر انتشار شماره ی سوم نشریه ی «همین فردا بود»

خبر برگزیده شدن وبلاگ غزل پست مدرن در جشن پرشین بلاگ

حرف هایی از زبان عشق و شیمبورسکا و لئونارد کوهن و ریچارد براتیگان و گاندی و مایاکوفسکی و عشق و...عشق
به دست های تو در آخرین تشنّج هام


اعترافت یک ذهن بی خطر
یا
« همه ی آنچه برای بیشتر ندانستن لازم است»

یک عالمه لینک غمگین

و چند شعر قدیمی و جدید از سید مهدی موسوی
...
«من» کو؟ مرا خبر نیست. اگر مرا بینی، سلام برسان!
...
منتظر است؟؟؟؟

ناشناس گفت...

salam ostad
tamami sharmandegiha; az fetneye khod bozorg binist...

be rasti ke...

khaste nabashid mr rahimi

ناشناس گفت...

شعرهايتان همگي در قلمروز معنا گرايي ست.خوشحال شدم از اين ناگه آمدنم.

برقرار و سر افراز همه ايرانيان