۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

در سراب ِ پندار


*در سراب ِ پندار
*
* گر می توان
**** با قلم بُهتان
* رشته ء حمایت را
* **در مَحاق اتهام
* **گسست
*
* و عبور خواهش را
* **در گذار اجابت
* بست
*
* و چشمه ء سیراب را
* **در عطش لبها
* خشکاند
*
* و ندای هوشیاری را
* از پژواک ِ طاق
* **تا اعماق ِ بیهوشی
* کشاند
***
* و پری غمگین و اندوهبار
*از تیرگی را
* **در بطن ِ هیجان
* از جشن روشنایی
* نشاند
*
* و
* شاید بتوان
* *چشم و دلی را
** بست
**
* و
* با پُتک اندیشه
* *گام تفکّری را
*خَست
*
* امّا
* چگونه می توان
** **سیمای حقیقت
** در چشم انداز ِ بودن را
*** در سراب پندار
* *از نبودن
* شُست ،
* با تبهکاری ِ دست

۱ نظر:

fariba گفت...

Mr rahimi aziz.aman az in daste tabahkar