با ذوق زدگي عميق، مي خراشم سيماي غفلت را، چون شلوغي كودكانه
فصل ديدار رسيده ز راه ، مي ربايد زمانه از چنگم، فرصت را بي بهانه
**
از سرما *مي لرزد *در باغ *دل ،* گل* رنجيده *خاطر از نگاه ِ يخي
اي نفسهاي *گرم *توست جاي قلب*،* در *كالبدم *مي دود *عجولانه
*
من آن *پرنده ء *مشتاقم *از گلبُن *تمنّاي پژمرده با *التفاط مهر آميز
در لحظه ء خنديدن و گفتن، پر مي شكد به سرشاخه هاي نياز*، غريبانه
*
گاهي در فضاي مدخل وصل ابرهاي رابطه* ترسناكند به* گونهء هولناكي
بوالهوسي درمحيط گم گشتهء احساس، دل مي شكند با بي اشتهايي رندانه
*
در پشت *پنجره ء مكدّر *ديدار در عصر* روزهاي چندش *آور تنهايي
ايستاده *شاخه هاي *پيچك فريب*، مي كشاند خود را به اتاق دل، دزدانه
*
قطرات شبنم و ژاله*، *جا خوش *كرده ست *در *پهن برگ درخت چنار
بسوي *پنجره دارم *نگاهي*، كه مي نشست دانه برف برشيشه، خجولانه
*
از* روزهاي *بهار *قديما هنوز*،* صداي كفش زنان ،* بگوش مي آيد
با *تزيين *به رنگهاي ملوّن ، با گلبوته هاي سرخ ، آهنگين* و عاشقانه
*
كنون مي آيد بسراغم گاهي، گذشتهءعمر چون لبخند ِ محوي با بيقراريها
بااحساس تهي،از فضاي بهم ريختهء وجدان، مددي خواهم ز تو، ملتمسانه
*
گاهي كه بند نيست دست آدمي بجايي ،*اشك خسيس به ياري عقده مي آيد
اشكهايي *چون قطرات شمعي فرو ريزد*،* با سوزنده خاطري ، نوميدانه
*
دوش دويدم با توهّم در پي آن گلرخ ِ قهر زده ،* در غوغاي ساحل *دريا
ديد مرا ، نماند و رفت ، بَهرَم چه ماند ، جز حسرت ِ ملامت نشين ِ شبانه
*
شنيدم *چونين *ناصحي گفت ;* گرت نا مرادي ست ، به پندار رو كن
ز خاطربزداي لحظه هاي دردمند و اهريمني را ، بپا دار مجلس شادمانه
*
برو*!* ترك عشق كن ،* در اقليم دل ،* نماند بجا جز يادهاي درد آلود
زمانه را نگر با* چه* گُل توقّع ،* آراسته قامت ِ نياز را ، چنين كريمانه
*
چشم حسرت در درب *انتظار به *سستي نشسته ست و نگشت كامياب
وقتي سايه افكند ، *خوشبختي به خانه ء احساس، نحسي آمد ، دوستانه
*
آنكه *بي اعتنا ء گشت *ز دنياي بد گوهر،* محتاج عزلت گزيني ست