زنجـیر بی تابی
*
*سرم از بیدستی
****سنگین و مغشوش ست.
*نگاه خسته ام
****در دشت ِ دستانم
*احاطه گشته از
* زنجیر بی تا بی ست.
*و
*من در اندرون بزم ِ غوغا ها
*پی ِ مَعبری
***از همدستی می گردم.
*اگر این پای لرزانم
***که در بستر ِ تعّهد ها
*بُود همپایم
****مرا در کوی خواستن ها
*نخواهد برد
****باکی نیست !
*گر چه از پای و همپایم
****عدو گوید ؛
******دلسردم...!
۲ نظر:
droud bar mr rahimi
che dideye bad masti!
khaste nabashid
امید پرپر شده
در خطای دیده های تو
از بهانه های بچّه دلی ،
مایه ء اضطراب می شود
سلامی گرم و دور به عزیزم.
بهانه های بچه دلی بس و بزرگ و طولانیست آنگه که در این مسیر پر خروش میانسالی
لحظه به لحظه گزیده خو تر و بهانه گیر تر می شویم . سطر آخرین این پست هم عالمی دارد...می دانی که چه می گویم!
نا خسته و سبز باشی
ارسال یک نظر